روباهی که سایه اش را گم کرد

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کی نبود. تو یکی از جنگل های بزرگ یه روباه مکار زندگی می کرد. 

این روباه مکار هیچ وقت کار نمی کرد، برای همین هیچ وقت خسته نمی شد. 

خوب مگه هیچ وقت گرسنه اش نمی شد؟ معلومه که گرسنه اش می شد. هر وقت دلش می خواست می رفت غذای آدم ها و یا حیوانات دیگه رو بدون اجازه بر می داشت و حتی یه تشکر هم نمی کرد.

 

TÜRKÇE

İNGİLİZCE

ALMANCA

FRANSIZCA

ARAPÇA

RUSÇA

JAPONCA

İSPANYOLCA

فارسی